بازی دو سر باخت! (نگاهی به مستند ...) -بخش چهارم
10- پلان دهم: زمان خروج دجال.
یکی دیگر از ایراداتی که جناب آقای « قنبریان » به مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » وارد کرده اند، این است که از دیدگاه آقای « قنبریان » مسئله ی « دجال » و « خروج وی »، بعد از « ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » به وقوع می پیوندد و « فراماسونری » قبل از « ظهور » به تحرکات خود پرداخته است. ابتدا این بخش از سخنان ایشان را مرور می کنیم:
دانلود و مشاهده ی این بخش از مستند « فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! »
جناب آقای « قنبریان » برای تایید گفته های خود، به نظر محقق گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین « علی کورانی » در کتاب « عصر ظهور » استناد کرده و مطابق این نظر، مسئله ی « دجال » را بعد از « ظهور » دانسته اند. البته احتمالاً وجود چنین دیدگاهی به این دلیل است که برخی از روایات، « خروج دجال » را به عنوان « نشانه ی قیامت » دانسته اند. هر چند که مطابق نظر بسیاری از محققین، « نشانه ی قیامت » بودن دجال، منافاتی با « نشانه ی ظهور » بودن وی ندارد؛ چرا که به دلیل وقوع « ظهور » قبل از « قیامت »، هر « نشانه ی ظهور » می تواند « نشانه ی قیامت » نیز باشد!
اما نظر ما با نظر جناب آقای « قنبریان » مشابه نیست! مستقیم ترین مسئله ای که پیرامون دجال در روایات بیان شده است، روایت زیر است:
« در کمال الدین صدوق از نزال بن سبرة آمده که گفت: امیر المؤمنین علی بن ابی طالبعلیهما السلام برای ما سخنرانی کرد، حمد و ثنای خدای - عزّوجلّ - را بجای آورد و بر پیغمبر و آل اوعلیهم السلام درود فرستاد. سپس سه مرتبه فرمود: «سَلُونِی أَیُّهَا النَّاسُ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»؛ ای مردم! بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید. صعصعة بن صوحان از جای برخاست و عرضه داشت: یا امیر المؤمنین! دجّال کی خروج میکند؟ فرمود: بنشین که خداوند سخن تو را شنید و منظور تو را دانست. به خدا قسم آنکه پرسیده شده از سؤال کننده داناتر نیست، و لیکن نشانههایی دارد و آمادگیهایی که مانند دو تای کفش پی در پی واقع میشوند. اگر بخواهی از آنها تو را خبر دهم؟ عرضه داشت: آری، یا امیر المؤمنین. فرمود: این نشانهها را حفظ کن؛ هرگاه مردم نماز را بمیرانند، و امانت را خیانت کنند و دروغ را جایز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگیرند، ساختمانها را محکم بسازند، دین را به دنیا بفروشند، سفیهان را به کارها بگمارند، با زنان مشورت کنند، رَحِمها را قطع نمایند، دنبال هوس بروند، و خونریزی را آسان و سبک شمارند، علم (یا عدل) ضعیف شود و ظلم افتخار باشد، اُمرا فاجر، وُزرا ستمگر، کدخدایان خائن، قرآنخوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رایج و زنا و تهمت و گناه و طغیان علنی شود؛ قرآنهابه زیور آراسته، مساجد زینت یافته، منارههای بلند ساخته، و اشرار احترام شوند؛ در صفها ازدحام، در دلها اختلاف و در پیمانها شکستن واقع گردد، موعود نزدیک شود، از روی حرص دنیا زنها در تجارت با شوهرانشان مشارکت کنند، صدای بیدینها بلند گردد و به آنها گوش فرا داده شود، بدترین افراد هر قومی سرپرست آنها بشود، و از افراد فاجر - از ترس اذیّت آنها - تقیّه کنند؛ دروغگو به راستگویی و خائن به امانتداری شناخته شوند، زنهای آوازهخوان و نوازندگان به کار گرفته شوند، و آخرین این امّت اوّلشان را لعنت نماید، زنان بر زین سوار شوند، زنان خود را به مردان، و مردان خویش را به زنان شبیه گردانند، شاهد نادیده (یا نخواسته) گواهی دهد و شاهد دیگری برای طرفداری گواهی دهد - بدون اطلاع از جریان -، برای غیر خدا فقه بیاموزند، کار دنیا را بر کار آخرت ترجیح دهند و بر دلهای گرگصفت لباس میش پوشانند؛ دلهایشان از مردار گندیدهتر و از صبر تلختر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! و شتاب، شتاب! در آن روز بهترین جاها بیت المقدس باشد که زمانی بر مردم فرا میرسد که هر کدام تمنّا میکنند از ساکنان آن باشند ... »
(منبع: کمال الدین صدوق (باب حدیث الدجال) و بحارالانوار ج 52، ص 193)
http://www.rasekhoon.net/library/content-29497-1.aspx
قطعاً فجایعی که در بین نشانه های همزمان با خروج « دجال » در حدیث فوق ذکر شده است، همان فتنه های بزرگ و فسادهای عظیمی است که در روایات و ادعیه ی ما به عنوان نشانه های ظهور و در بحبوحه ی ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر شده اند و این نشانه ها که همزمان با خروج « دجال » اتفاق می افتند، اتفاقاتی هستند که قبل از « ظهور » حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به وقوع می پیوندند و نشان دهنده ی اوج فساد آن دوران می باشند.
افرادی که می گویند مسئله ی « دجال » بعد از « ظهور » اتفاق می افتد باید بگویند که آیا شبیه شدن مردان به زنان و بالعکس، ضایع شدن نماز، رواج دروغ، فساد و فحشا و ... که از نشانه های خروج دجال دانسته شده است، آیا بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رواج دارند؟!!
بنابراین مطابق حدیث فوق، « خروج دجال » قبل از « ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و همزمان با فراگیر شدن « فساد » و « تباهی » در دنیا حادث می شود، نه بعد از ظهور!
همچنین در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) چنین نقل شده است:
« عن ابن عباس عن رسول الله صلى الله علیه و آله : فى حدیث ان الله اوحى الیه لیله اسرى به ان یوصى الى على و اخبره بالائمه من ولده الى ان قال و آخر رجل منهم یصلى عیسى ابن مریم خلفه یملا الارض عدلا کما ملئت جورا و ظلما انجى به من الهلکه و اهدى به من الضلاله و ابرى به الاعمى و اشفى به المریض فقلت الهى و سیدى متى یکون ذاک فاوحى الله عزوجل الى یکون ذلک اذا رفع العلم و ظهر الجهل و کثر القراءه و قل العمل و کثر القتل و قل الفقهاء و الهادون و کثر فقهاء الضلاله و الخونه و کثر الشعراء و اتخذ امتک قبورهم مساجد و حلیت المصاحف و زخرفت المساجد و کثر الجور و الفساد و ظهر المنکر و امر امتک به و نهى عن المعروف و اکتفى الرجال بالرجال و النساء و صار الامراء کفره و اولیائهم فجره و اعوانهم ظلمه ذووا الراى منهم فسقه و عند ثلاثه خسوف خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزیره العرب و خراب بصره على ید رجل من ذریتک تتبعه الزنوج و خروج رجل من ولد الحسین بن على و ظهور الدجال یخرج من المشرق من سجستان و ظهور السفیانى . »
ابن عباس مى گوید: در شب معراج مطالبى به رسول اکرم (ص ) وحى شد که باید به وجود مقدس حضرت امیر المؤ منین (ع ) خبر داده شود و نیز به ائمه بعد از آن حضرت. بعد فرمودند که خداوند براى آخرین آنها نشانه هایى بیان فرمودند: عیسى بن مریم پشت سر آن بزرگوار نماز مى خواند .زمین را پر از عدل و داد مى کند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد .بندگان را به وسیله او (امام عصر) از هلاکت نجات مى دهم. گمراهان را به وسیله او هدایت مى کنم .نابینایان و بیماران را به وسیله او شفا مى دهم .عرض کردم خداوندا! آن کى خواهد شد؟ خطاب رسید: هرگاه علم از میان برداشته شود و جهل و نادانى به جاى آن نشیند .قرائت قرآن زیاد اما عمل به آن کم شود .قتل و کشتار زیاد شود .فقها و هدایت کنندگان واقعى کم شوند. علماى فاسق (بى عمل) و خیانتکار زیاد شوند. شعرا زیاد شوند .امت شما قبرستانها را مساجد قرار دهند .قرآنها را زینت کنند .مساجد را مجلل بسازند. جور و فساد زیاد شود. منکرات ظاهر شود .امت شما امر به منکر کنند. پیروان شما نهى از معروف کنند .مردها به مردها اکتفا کنند (لواط). زنان به زنان قناعت کنند (مساحقه). زمامداران کافر شوند . دوستان حکمرانان گنهکار باشند .یاوران آنها ستمگران باشند .صاحبان راءى و نظر از آنان فاسقان باشند. سه خسف در دنیا واقع شود: یکى خسف در مشرق ، خسف دیگر در مغرب و خسف سوم در جزیره العرب .خراب شدن بصره به دست یکى از ذرارى تو (سید) که زنگیها دنبالش را بگیرند. قیام مردى از اولاد امام حسین (ع). ظهور دجال و قیامش از سجستان، خروج سفیانى . »
(منبع: اثباة الهداه، ج 7، ص 390 و 391)
http://www.ghadeer.org/site/abasaleh/zohoor/zhr3/neshan04.htm
و
http://www.shia-leaders.com/?p=19604
همان گونه که ملاحظه فرمودید، مطابق حدیث فوق، « خروج دجال » هم تراز و هم ردیف با « خروج سفیانی » از « نشانه های ظهور » دانسته شده است! که این مسئله نیز نشان دهنده ی « خروج دجال » قبل از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد! در واقع اگر ما « خروج دجال » را « بعد از ظهور » بدانیم، « خروج سفیانی » را نیز باید « بعد از ظهور » بدانیم!!!
بدین ترتیب، « حدیث فوق » نیز « مسئله ی دجال » را « قبل از ظهور » می داند، نه بعد از آن.
علاوه بر این، برخلاف ادعای جناب آقای « قنبریان » مبنی بر این که عمده ی علمای شیعه در مورد « بعد از ظهور » واقع شدن « مسئله ی دجال » اتفاق نظر دارند، باید یادآوری نمود که حرف ایشان در این زمینه نیز صحیح نیست:
الف) « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » در کتاب ارزشمند خود « حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و در بحث « دجال مرد پرتزویر و حیله گر! » چنین می فرمایند:
«... به هر حال، آنچه را نمى توان در آن تردید کرد این است که هنگام فراهم شدن زمینه هاى انقلاب، در هر جامعه اى که باشد، افراد فریبکارى که در واقع پاسدار نظامهاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود، و بهره بردارى از زمینه هاى فکرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزویر و حیله گرى مى زنند، و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند، و این یکى از بزرگترین موانع راه اصلاح و انقلاب راستین است.
این ها دجّالانى هستند که همه پیامبران، امّت خویش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه هاى فریبنده آنها هشدار دادند.
منتها پیش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظیم و وسیع و راستین، هر قدر زمینه هاى فکرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد، فعّالیّت این دجّالان که یکى از بعد از دیگرى ظهور مى کنند افزایش مى یابد; تا در پیشرفت زمینه هاى انقلابى وقفه ایجاد نمایند و به هزار حیله و فن براى منحرف ساختن افکار دست زنند.
البتّه هیچ مانعى ندارد که یک دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هایى که در بعضى از روایات براى او ذکر شده بى شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست; مثلاً، از روایتى که مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده مى شود که او داراى صفات زیر است:
1ـ او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانى اش همچون ستاره صبح مى درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویى با خون ترکیب شده! ... »
بنابراین در نظر « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) نیز مسئله ی « خروج دجال » را « قبل از ظهور » دانسته اند!
http://persian.makarem.ir/compilation/book.php?bcc=10404&itg=7&bi=137&s=ct
ب) همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، علامه « سید محمد صدر » در جلد سوم « موسوعه ى ارزشمند الامام المهدى » با عنوان « (تاریخ الغیبة الکبرى) » بحث مفصلی را به مسئله ی « دجال » اختصاص داده است و ضمن اشاره به آن به عنوان یک « نشانه ی ظهور »، « تمدن فرهنگی و اجتماعی غربی » را به عنوان یکی از مصادیق احتمالی « دجال » دانسته اند که این اشاره ی ایشان نشان دهنده ی این است که ایشان نیز مسئله ی « دجال » را در زمره ی مسایل قبل از « ظهور » می دانسته اند، نه مسئله ای بعد از « ظهور »!
http://www.rasekhoon.net/article/show-16651.aspx
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، برخلاف گفته ی جناب آقای « قنبریان »، بسیاری از علما معتقدند که مسئله ی « دجال » و خروج وی، قبل از ظهور اتفاق می افتد و تعدادی از روایات نیز همین مسئله را تایید می نمایند! نظر محقق گرامی جناب آقای « شیخ علی کورانی » نیز که در کتاب « عصر ظهور » به صورت مجمل به آن پرداخته شده است، نظر این محقق ارزشمند است، نه نظر بسیاری از علماء! کما این که نظر دو مرجع عالیقدر حضرات آیات « مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » و « سید محمد صدر (رحمه الله) خلاف نظر مذکور است.
11- پلان یازدهم: حدیث صندوق « قعر جهنم ».
جناب آقای « قنبریان » در مطلبی که در وبسایت « ردپا کلیپ » نگاشته اند، به حدیث مربوط به « صندوق قعر جهنم » اشاره کرده اند و با اتکا به این حدیث، ذکر کرده اند که « دجال » باید یک فرد باشد:
الف) « علی علیهالسلام فرمود: جز یک مطلب چیزی نمیگویم. شما را بخدا یادآور میشوم ای چهار نفر- که منظور حضرت من و ابوذر و زبیر و مقداد بود- من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و ششم نفر از آخرین. آن صندوق در چاهی در قعر جهنم در صندوق قفل شدهی دیگری است. بر در آن چاه صخرهای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنم را شعلهور نماید آن صخره را از در آن چاه برمیدارد و جهنم از شعله و حرارت آن چاه شعلهور میشود.
علی علیهالسلام فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهی آنان و «اولین» سؤال کردم، فرمود: اما «اولین» عبارتند از: فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم علیهالسلام دربارهی خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنیاسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتشان راتغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی کرد. و ابلیس ششمی آنان است.
و اما «آخرین» عبارتند از دجال و این پنج نفر اصحاب صحیفه و نوشته و جبت و طاغوتی که بر سر آن با هم عهد بستهاند و بر عداوت با تو- ای برادرم- هم پیمان شدهاند، و بعد از من بر علیه تو متحد میشوند. این و این، که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را برای ما نام برد و برشمرد.
سلمان میگوید: ما گفتیم: راست گفتی، ما شهادت میدهیم که این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم ... »
طبق نظر جناب آقای « قنبریان » با توجه به این که نام « دجال » در این روایت و روایات مشابه، در کنار نام افرادی همچون فرعون، هابیل و ... که انسان هستند، آورده شده است، و از آن جایی که یک انسان باید در تابوت قرار گیرد، بنابراین « دجال » باید یک فرد باشد!
البته در وهله ی اول، این نکته جالب به نظر می رسد! اما هنگامی که نگاهی به « سند » روایت فوق و روایات مشابه می اندازیم، متوجه می شویم که روایات فوق در زمره ی روایات « ضعیف السند » به شمار می روند:
منبع روایت فوق، چنین می باشد:
هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم، الهادی، 1405 ق، ج2، ص: 597.
در مورد کتاب « سلیم بن قیس هلالی » باید گفت که این کتاب در زمره ی کتب ضعیف شیعی به شمار می رود: (حتی در این کتاب مطالبی پیرامون تحریف قرآن مجید وجود دارد که صحیح نیست!)
http://lib.hadith.ac.ir/?page=showarticle&articleid=5072
و
http://ketaab.iec-md.org/QURAN/quran_tahrif_nashodeh_hasanzaadeh-aamoli_04.html
و
http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/2042/
ب) روایتی مشابه در کتاب « خصال » شیخ « صدوق » آمده است که اصل روایت و سند آن چنین است:
« حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَکَمُ بْنُ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ جُعَیْدِ هَمْدَانَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ فِی التَّابُوتِ الْأَسْفَلِ سِتَّةً مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِتَّةً مِنَ الآْخِرِینَ فَأَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْأَوَّلِینَ فَابْنُ آدَمَ قَاتِلُ أَخِیهِ وَ فِرْعَوْنُ الْفَرَاعِنَةِ وَ السَّامِرِیُّ وَ الدَّجَّالُ کِتَابُهُ فِی الْأَوَّلِینَ وَ یَخْرُجُ فِی الآْخِرِینَ وَ هَامَانُ وَ قَارُونُ وَ السِّتَّةُ مِنَ الآْخِرِینَ فَنَعْثَلُ وَ مُعَاوِیَةُ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِیُّ وَ نَسِیَ الْمُحَدِّثُ اثْنَیْنِ.
ترجمه: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: در تابوت ته دوزخ شش نفر از امتهاى پیشین جا دارند و شش نفر از امت آخر زمان اما آن شش نفر که از پیشینیاناند فرزند آدم است که برادرش را کشت و فرعون فرعونها است و سامرى است و دجال است که نامش در زمره پیشینیان است ولى در آخر الزمان خروج خواهد کرد و هامان است و قارون و شش نفر از امت آخر الزمان نعثل است (عثمان) و معاویه و عمرو بن العاص و ابو موسى اشعرى است راوى این حدیث نام دو کس دیگر را فراموش کرده است. »
در سند روایت فوق، نام « حکم بن مسکین » و « عبدالرحمن بن سیابة » به چشم می خورد که هر دو نفر مجهولند:
http://www.al-shia.org/html/far/books/tarikh-masom/defa-ahlbyt/06.htm
و
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/makarem/900127/
و
http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/4306/
و
http://www.noormags.net/view/fa/ArticlePage/1597/182/text
و
http://www.erfan.ir/farsi/occasion/sadeque/9.html
و
بدین ترتیب این روایت نیز در زمره ی روایات « ضعیف الستد » قرار می گیرد!
ج) روایت مشابه دیگری نیز در کتاب « خصال » شیخ « صدوق » آمده است که اصل روایت و سند آن چنین است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ الْکُوفِیُّ بِالْکُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ فُرَاتٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَیْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَارِثُ بْنُ حَصِیرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ الْحَکَمِ الْفَزَارِیِّ عَنْ حَیَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِیِّ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ جَمِیلٍ الضَّبِّیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِیِّ قَالَ لَمَّا سِیرَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدِّثُوا حَدِیثاً نَذْکُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِیدِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع مَا هَذَا زَمَانَ حَدِیثِی قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا یَا حُذَیْفَةُ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَیْرِهَا قَالَ حَدِّثْنَا یَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَیْرِهِ وَ لَکِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِیثِ قَالُوا صَدَقْتَ قَالَ حَدِّثْنَا یَا مِقْدَادُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی إِنَّمَا کُنْتُ صَاحِبَ السَّیْفِ لَا أُسْأَلُ عَنْ غَیْرِهِ وَ لَکِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِیثِ قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا یَا عَمَّارُ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی رَجُلٌ نَسِیٌّ إِلَّا أَنْ أُذَکَّرَ فَأَذْکُرَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَا أُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ قَدْ سَمِعْتُمُوهُ وَ مَنْ سَمِعَهُ مِنْکُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ قَالُوا نَشْهَدُ قَالَ وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِینَ وَ الآْخِرِینَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الآْخِرِینَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِینَ ابْنَ آدَمَ الَّذِی قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِیَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِی الْأَوَّلِینَ وَ یَخْرُجُ فِی الآْخِرِینَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الآْخِرِینَ فَالْعِجْلُ وَ هُوَ نَعْثَلٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ هُوَ مُعَاوِیَةُ وَ هَامَانُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ زِیَادٌ وَ قَارُونُهَا وَ هُوَ سَعِیدٌ وَ السَّامِرِیُّ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ لِأَنَّهُ قَالَ کَمَا قَالَ سَامِرِیُّ قَوْمِ مُوسَى لا مِساسَ أَیْ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرُ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَ فَتَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِکَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ وَ أَنَا عَلَى ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ ...
مالک بن حمزه رؤاسى گوید: هنگام تبعید ابو ذر (خداى رحمتش کند) او و على بن ابى طالب علیه السّلام و مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و حذیفة بن یمان و عبد اللَّه بن مسعود گرد هم آمدند ابو ذر گفت:
حدیثى بگوئید که بیاد رسول خدا باشیم و برسالتش گواهى دهیم و دعایش کنیم و بیگانگى خداوند تصدیقش نمائیم.
على علیه السّلام فرمود: هنگام حدیث گفتن من که نیست همه گفتند: راست میگوئى بحذیفة گفت:
تو از براى ما حدیث بگو گفت: شما میدانید که من همواره از کارهاى پیچیده و مشکل پرسش شدهام و خبر دادهام و بجزء آنها را نباید از من پرسید بابن مسعود گفت: تو براى ما حدیث بگو گفت: میدانید که من قارى قرآنم و جز آن را نباید از من پرسید اصحاب حدیث شما هستید گفتند: راست گفتى گفت: مقداد تو حدیث بگو گفت: شما میدانید که من شمشیر زن هستم و از جز آن پرسش نشوم و لیکن شما هستید که حدیثها دانید گفتند: راست گفتى گفت: عمار تو حدیث بگو گفت: شما میدانید که من مردى هستم فراموشکار تا چیزى بیادم نیاورند بیادش نمىافتم (ابوذر خدایش رحمت کند) گفت من خود حدیثى براى شما بگویم که شما آن را شنیدهاید و دیگران هم از شما شنیدهاند که از پیغمبر نقل کردهاید مگر شما گواهى نمیدهید که خدائى بجز خداى یکتا نیست و محمد (ص) فرستاده او است و روز قیامت بدون تردید فرا خواهد رسید و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد و زنده شدن مردگان حق است و بهشت حق است و دوزخ حق است همه گفتند بر همه اینها گواهى میدهیم ابو ذر گفت: من هم با شما گواهى میدهم سپس گفت: مگر شما گواهى نمیدهید که رسول خدا (ص) فرمود: بدترین خلق اولین و آخرین دوازده نفرند شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین سپس شش نفر از پیشینیان را نام برد: پسر آدم که برادرش را کشت و فرعون و هامان و قارون و سامرى و دجال که نامش در ردیف پیشینیان است ولى در آخر الزمان بیرون خواهد آمد و اما آن شش نفر که از آخریناند گوساله که نعثل است (عثمان)، و فرعون که معاویة باشد و هامان این امت که زیاد است و قارون این امت که سعید بن عاص است و سامرى که ابو موسى اشعرى عبد اللَّه بن قیس است زیرا او نیز مانند سامرى قوم موسى گفت لا مساس یعنى نباید جنگید و ابتر است (دم بریده) که عمرو عاص باشد. آیا شما باین که گفتم گواهى میدهید گفتند آرى گفت من نیز بر آن گواهم ... »
در سند روایت فوق، نام « عبید بن کثیر » و « حارث بن حصیرة » به چشم می خورد که اولی دارای سابقه ی « جعل حدیث » و دومی یک راوی مجهول می باشد:
http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=45139
و
http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/169/169/text
و
http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/5168/58/text
و
http://www.329.ir/ebook.mahdavi/include/view.php_40bankname=liblist&code=151&radif=30.htm
بدین ترتیب این روایت نیز در زمره ی روایات « ضعیف الستد » قرار می گیرد!
همان گونه که ملاحظه فرمودید، هیچ یک از روایات فوق از نظر سندی قوی نیستند و این مسئله یعنی این که قابلیت انتساب دقیق این روایات به معصوم (علیه السلام)، وجود ندارد! بر این اوصاف نمی توان به راحتی بر این روایات اتکا کرد!
(البته در مورد استناد خود ما به روایات مربوط به « دجال » نیز مشکلاتی وجود دارد که در انتهای مقاله پیرامون آن ها نیز بحث خواهیم کرد!)
اما علاوه بر ضعف سندی، در مورد این روایات، علامت سوال های متعددی نیز وجود دارد. برای مثال باز هم بسیار جالب خواهد بود که بگوییم « دجالی » که طبق مطالب مندرج در روایات، خرش با هر قدم خود، یک « میل » گام بر می دارد یا به تعبیر برخی روایات بین دو گوش « خر دجال » یک « میل » فاصله وجود دارد و هنگامی که خرش به این اندازه بزرگ است، خودش نیز باید بسیار عظیم الجثه باشد، چگونه می تواند هم ردیف با فرعون و اصحاب سقیفه در تابوت جای گیرد؟!
البته قدرت خداوند از هر چیز و هر کس بالاتر است و او بر هر کاری قادر خواهد بود، اما واقعاً هنگامی که به این روایات « ضعیف السند » برای رد نظریه ی « جنبش و حرکت فکری و اجتماعی » بودن دجال استناد می گردد، باید همین ایراد را نیز به افراد اشکال گیرنده وارد کرد که پذیرفتن دجالی با خصوصیات ظاهری روایات نیز با آن حجم و جثه ی موصوف، در تابوتی که سایر افراد داخل آن را انسان هایی با سایزهای معمول، تشکیل می دهند، نا معمول و به سختی قابل پذیرفتن است.
همچنین بسیار جالب است که در روایات « ضعیف السند » مورد اشاره، حرفی از اصحاب سقیفه، هامان، قارون، ابوموسی اشعری و ... آورده شده است و در کنار آن ها به « دجال » که عمده ی روایات مربوط به آن « ضعیف السند » هستند نیز اشاره شده است، اما در تابوت « قعر جهنم » از « یزید »، « ابوسفیان » و مخصوصاً « سفیانی » آخرالزمان (لعنة الله علیهم اجمعین) که بزرگترین جنایات تاریخ را انجام می دهد، سخنی به میان نیامده است؟! این مسئله « ضعف سندی » روایات نامبرده را تکمیل می نماید.
البته با در نظر گرفتن تعابیر استعاری و کنایی نیز می توان این مسئله را توضیح داد که به منظور پرهیز از اطاله ی کلام، از آن صرف نظر می کنیم.
ادامه دارد...