آسمان آبی

آسمان آبی

سلام
بر توئی که پا به خلوت ما گذاشته ای ؛
خوش آمدی !
اینجا آسمانِ آبی است .
اینجا آسمان همیشه آبی است ،
نه گرد و غباری و نه دود و خاکستری و نه حتی تکهِ ابریُّ و ...
اینجا آسمانش همیشه آبی است ؛
آبیِ آبیِ آبی ،
برای توئی که دوست داری آسمان را همیشه آبی ببینی .
بیا و نظاره کن آنچه را که تو دوست می داری.
بیا و ببین به شرط آنکه اگر خوشت آمد به دوستانت هم خبر دهی که بیایند و ببینند ؛
در ضمن آیا هیچ می دانستی که برای ما مهم است ؟؟؟!!!
اگر برای خودت هم مهم است نظرت را راجع به آنچه که دیده ای برایمان بنویس .
باز هم بیا و یک سری به ما بزن از دیدن دوباره ات خوشحال می شویم بیا قدمت بروی چشم .
یاعلی

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۰۶ .
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۶ سلام

۹۶ مطلب با موضوع «مطالب خواندنی» ثبت شده است

سایت خبری شفاف نوشت : پس از آنکه شاهزاده خالد الفیصل امیر منطقه مکه نسبت به آنچه آشوب در مراسم حج خواند هشدار داد، محمد التونسی سردبیر روزنامه دولتی عکاظ سعودی نیز در مقاله در خصوص هشدار امیر مکه آورده: برخی از حجاج همه ساله دست به اقداماتی می‌زنند که پیامدی جز آشوب و ایجاد مزاحمت برای مردم و دیگر حجاج ندارند. از جمله این حجاج ایرانیان هستند. سخنان سردبیر روزنامه عکاظ در حالی است که روابط ایران و عربستان در روزهای گذشته به شدیدترین دوره خود پس از ماجرای کشتار زائران ایرانی در ماجرای حج سال ۱۳۶۶ شمسی رسیده است.

۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۷:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقاجان! ببین وقتی حرف می‌زنیم، جوان‌ها بیشتر گریه می‌کنند. اسم شما که می‌آید، ببین این جوان‌های عزیز چه حالی دارند و چه اشکی می‌ریزند؟! دوست دارند. آقا! به حقّ این جوان‌ها یک نگاهی هم به ما بدبخت‌ها کن! ما که عمر و زندگی‌مان را باختیم. آقاجان! گفتند دعا برای فرج کنید تا ظهور به تعجیل بیافتد. آقا جان! مظلوم‌های بحرین را می‌بینید؟! آقاجان بیا نائب و سپه‌سالارت را یاری کن! آقاجان بیا مردم مظلوم بحرین، ایران و مظلومین عالم را یاری کن!

۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گویند: در بنی اسرائیل عابدی بود، شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آن را می پرستند. عابد در خشم شد و از بهر خدا و تعصّب در دین، تبر بر دوش نهاد و رفت که درخت را بِبُرد. ابلیس به صورت پیری بر او ظاهر شد و ...


وَ مَن اَحسَنُ دیناً مِمّن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحسِن 1. خداوند در این آیت مخلصان را می ستاید و اخلاص در اعمال را می پسندد.

گویند: در بنی اسرائیل عابدی بود، شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آن را می پرستند. عابد در خشم شد و از بهر خدا و تعصّب در دین، تبر بر دوش نهاد و رفت که درخت را بِبُرد.

ابلیس به صورت پیری بر او ظاهر شد و پرسید کجا می روی؟ گفت: برای بریدن فلان درخت. ابلیس گفت: برو به کار عبادتت مشغول باش تو را چه کار به این کار؟ عابد سخت بر او آویخت و بر زمین زد و بر سینه او بنشست.

ابلیس گفت: دست از من بدار تا تو را سختی نیکو گویم. دست از وی بداشت. ابلیس گفت: این کار کار پیغمبران است نه تو. عابد گفت: من از این کار باز نگردم. دو بار با ابلیس در آویخت و او را به زمین زد. بار سوم ابلیس گفت: تو مردی درویش هستی و مَؤُنتِ تو با مردمان است. این کار را به دیگران واگذار، من روزی دو دینار زیر بالین تو گذارم که هم هزینه خود کنی و هم به دیگر عابدان دهی.

عابد پیش خود گفت: یک دینار آن صدقه دهم و دینار دیگر خود به کار برم و این کار بهتر از درخت برکندن است که مرا بدان نفرموده اند و من پیغمبر نیستم. دیگر روز دو دینار زیر بالین خود دید و بر گرفت. تا روز سوم که هیچ دیناری بر بالین ندید.

تبر برداشت و عازم بریدن درخت شد. ابلیس در راه رسید و به او گفت: ای مرد! این کار کار تو نیست، و با هم در آویختند. ابلیس او را بر زمین زد و بر سینه او نشست. عابد پرسید: چه شد که آن دو بار من تو را زمین زدم و این بار درماندم؟ گفت: آن دو بار بهر خدا در آویختی و این بار بهر دینار!

اول برای خدا به اخلاص آمدی و از جهت دین خدا خشم گرفتی، خداوند تو را نیرومند ساخت؛ اکنون بهرِ طمع خویش آمدی و از بهر دنیا خشم گرفتی و پیرو هوای نفس خود شدی، لاجرم ناتوان شدی که از مصطفی (ص) پرسیدند اخلاص چیست؟ گفت: این که گویی: پروردگار من خدای یگانه است؛ پس از آن در آنچه مأمور شدی،استوار باشی.

1. سوره نساء، آیه 125.

منبع : البرز نیوز ، برگرفته از تفسیر ادبی ـ عرفانی کشف الاسرار،تلخیص و نگارش از حبیب الله آموزگار، ص 222.

۲۵ مهر ۹۰ ، ۱۶:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
عکس ها در ادامه مطلب.

۲۵ مهر ۹۰ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این غرفه یکی از غرفه های پر بازدید در نمایشگاه رسانه هعای دیجیتال به شمار می رود.

۲۴ مهر ۹۰ ، ۱۴:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
من پای برنامه‌های تلویزیون نشستم و آنها را دیده‌ام؛ البته نه به اندازه دوستانی که می‌بینند، اما واقعاً بعضی وقتها کاملاً آموزش رقص است.

حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان در برنامه امروز «سمت خدا» که از شبکه سوم سیما و پس از اذان ظهر و به صورت زنده پخش گردید، درباره برخی از برنامه‌های کودک صدا و سیما انتقاد کرد و گفت: واقعاً بعضی وقتها این برنامه‌ها کاملاً آموزش رقص است.

این واعظ مشهور در این برنامه تلویزیونی به تربیت کودکان در جامعه و خانواده اشاره کرد و گفت: کار تربیتی یک کار بسیار حساس است و پدر و مادرها حق دارند نگران باشند. در روایات داریم در آخرالزمان کار تربیتی خیلی دشوارتر می‌شود.

وی در ادامه سخنانش گفت: گاهی از اوقات هم من پای برنامه‌های تلویزیون نشستم و آنها را دیده‌ام؛ البته نه به اندازه دوستانی که می‌بینند، اما واقعاً بعضی وقتها کاملاً آموزش رقص است. انسان این را می‌بیند و متوجه می‌شود. یک مقداری را یاد می‌دهند و اگر او بخواهد ادامه‌اش را انجام دهد، یک رقص کامل می‌شود. گاهی اوقات هم تکرار برخی موسیقی‌های رپ و شوهایی است که در غرب وجود دارد و آمده‌اند مقداری آن را رقیق‌تر کرده‌اند تا آن مرز حلال و حرام که کسی دادش در نیاید. ولی هر کس به این برنامه انس بگیرد به موسیقی رپ علاقه پیدا خواهد کرد.

۲۲ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 زیدان: بارسلونا موفقیت هایش را مدیون نسل طلایی اش است
من افتخار میکنم که خادم ....
حرف ها ونوشته های جالب در مرد زین الدین زیدان و ایران توصیه میکنم
برید بقیه رو بخونید

۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!

به گزارش مشرق به نقل از مهر، در خبری دیگر شرکت صهیونیستی موسوم به "دلال" (Dalal) در تولیدات جدید خود که شامل دستمال صورت و دستشویی می شود دست به اقدام توهین آمیزی زده است.

این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!

تولیدات جدید این شرکت صهیونیستی، واکنش فلسطینیان را در پی داشته و آنان خواستار برچیدن این عبارت مقدس از روی دستمالهای تولیدی شده اند.

۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
عکس هایی از ویلای جدید نائومی کمبل مدل معروف سیاهپوست جاماییکایی در جزیره ای در ترکیه که از بالا به شکل چشم جهان بین یکی از نماد های فراماسونری می باشد.
مرژانو - ویلای فراماسونری نائومی کمبل در یک جزیره / عکس
    عکس های بیشت در ادامه مطلب

۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۳:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچه‏‌ها بازى مى‏کردند، ما هم بازى مى‏کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچه‏هاى کلاس اول، زیاد بودند. حالا که فکر مى‏کنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه‏ هاى کلاس اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ‏کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می‏ فهمیدم که چیزهایى را درست نمی‏بینم. بعد‌ها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشم‌هایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان می ‏کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اول مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى‏دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى‏نوشتند، اصلاً نمى‏دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى‏آورد.

دبستانى که من در مشهد می ‏رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه‏ دینى مشهد هم مدرسه‏ى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‏ اى که داشت، در حیاط مدرسه راه می ‏افتاد و چوبى به دستش می‏گرفت و البته گاهى هم بچه‏‌ها را فلک می‏کرد؛ بنده را هم یک‏بار فلک کرد.

ایشان مرد محبوبى بود. در‌‌ همان دوره‏ بچگى هم بنده و شاید همه‏ى بچه‏‌ها به ایشان علاقه‏مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آن‏جا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى می ‏رفتم شهریه‏ برادرم را بدهم، ایشان را می‏دیدم؛ باز هم با‌‌ همان منش و چهره‏ محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلى داشتیم به نام قصاص‏گاه، که بچه‏‌ها در آن‏جا مجازات مى‏شدند؛ بنده هم در همان‏جا یک‏بار قصاص شدم!

آنجا، هم محل مجازات بچه‏‌ها بود، هم نوعى زباله‏ دانى؛ یعنى بچه‏‌ها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوست‏‌هایش را باید در آنجا می‏ریختند. ایشان وقتى در مدرسه راه می ‏رفت، با‌‌ همان لهجه‏ ى کرمانى به بچه‏‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست‌هایش را بریزد قصاص ‏گاه. از آن سال‏‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.

۰۱ مهر ۹۰ ، ۱۰:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر