آسمان آبی

آسمان آبی

سلام
بر توئی که پا به خلوت ما گذاشته ای ؛
خوش آمدی !
اینجا آسمانِ آبی است .
اینجا آسمان همیشه آبی است ،
نه گرد و غباری و نه دود و خاکستری و نه حتی تکهِ ابریُّ و ...
اینجا آسمانش همیشه آبی است ؛
آبیِ آبیِ آبی ،
برای توئی که دوست داری آسمان را همیشه آبی ببینی .
بیا و نظاره کن آنچه را که تو دوست می داری.
بیا و ببین به شرط آنکه اگر خوشت آمد به دوستانت هم خبر دهی که بیایند و ببینند ؛
در ضمن آیا هیچ می دانستی که برای ما مهم است ؟؟؟!!!
اگر برای خودت هم مهم است نظرت را راجع به آنچه که دیده ای برایمان بنویس .
باز هم بیا و یک سری به ما بزن از دیدن دوباره ات خوشحال می شویم بیا قدمت بروی چشم .
یاعلی

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۰۶ .
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۶ سلام

رهاورد نخستین سفر تبلیغی رسول الله(ص) به طائف

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۱۵ ب.ظ

از مجموع تواریخ چنین بر می‏آید که پس از فوت ابوطالب و از دست دادن آن حامی و پناه بزرگ، رسول خدا(ص) در صدد برآمد تا در مقابل مشرکین حامی و پناه تازه‏ای پیدا کند و در سایه حمایت او به دعوت آسمانی خویش ادامه دهد، از این رو در موسم حج و ایام زیارتی دیگر به نزد قبایلی که به مکه می‏آمدند می‏رفت و ضمن دعوت آنها به اسلام از آنها می‏خواست او را در پناه حمایت‏ خود گیرند تا بهتر بتواند تبلیغ رسالت کند...

رسول خدا(ص)در این میان به فکر قبیله ثقیف افتاد و در صدد برآمد تا از آنها که در طائف سکونت داشتند استمداد کند و به همین منظور با یکی دو نفر از نزدیکان خود چون علی(ع) و زید بن حارثه و یا چنان‌که برخی گفته‏اند: تنها به سوی طائف حرکت کرد و در آنجا به نزد سه نفر که بزرگ ثقیف و هر سه برادر و فرزندان عمرو بن عمیر بودند رفت، نام یکی عبد یالیل، آن دیگری مسعود و سومی حبیب بود.

پیغمبر خدا(ص) هدف خود را از رفتن به طائف شرح داد و اذیت و آزاری را که از قوم خود دیده بود به آنها گفت و از آنها خواست تا او را در برابر دشمنان و پیشرفت هدفش یاری کنند، اما آنها تقاضایش را نپذیرفته و هر کدام سخنی گفتند یکی از آنها گفت: من پرده کعبه را دریده باشم، اگر خدا تو را به پیغمبری فرستاده باشد!

دیگری گفت: خدا نمی‏توانست کسی دیگری را جز تو به پیامبری بفرستد! سومی - که قدری مؤدب‌تر بود ـ گفت: به خدا من هرگز با تو گفتگو نمی‏کنم، زیرا اگر تو چنان‌که می‏گویی فرستاده از جانب خدا هستی و در این ادعا که می‏کنی راست می‏گویی، پس بزرگتر از آنی که من با تو گفتگو کنم و اگر دروغ می‏گویی و بر خدا دروغ می‏بندی پس شایستگی آن را نداری که با تو گفتگویی کنم.

*تنها کسی که در طائف مسلمان شد

رسول خدا(ص) مأیوسانه از نزد آنها برخاست - و به نقل ابن هشام - هنگام بیرون رفتن از آنها درخواست کرد که گفتگوی آن مجلس را پنهان دارند و مردم طائف را از سخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود، آگاه نسازند و این بدان جهت ‏بود که نمی‏خواست ‏سخنان عبد یالیل و برادرانش گوشزد مردم طائف و موجب گستاخی آنان‏ نسبت‏ به آن حضرت شود و شاید هم نمی‏خواست گفتار آنها به گوش بزرگان قریش در مکه برسد و موجب شماتت آنها شود.

اما آنها درخواست پیغمبر خدا را نادیده گرفته و ماجرا را به گوش مردم رساندند و بالاتر آن‌که اوباش شهر را وادار به دشنام و استهزای آن حضرت کردند و همین سبب شد تا چون رسول خدا(ص) خواست از میان شهر عبور کند از دو طرف او را احاطه کرده و زبان به دشنام و استهزا بگشایند و بلکه پس از چند روز توقف روزی بر آن حضرت حمله کرده سنگ بر پاهای مبارکش زدند و به این وضع ناهنجار آن بزرگوار را از شهر بیرون کردند.

رسول خدا(ص)به هر ترتیبی بود از دست آن فرومایگان خود را نجات داده از شهر بیرون آمد و در سایه دیواری از باغ‌های خارج شهر آرمید تا قدری از خستگی رهایی یابد و خون پاهای خود را پاک کند و در آن حال رو به درگاه محبوب واقعی و پناهگاه همیشگی خود یعنی خدای بزرگ کرده و شکوه حال به او  برد و با ذکر او دل خویش را آرامش بخشید و از آن جمله گفت:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ ضَعْفَ‏ قُوَّتِی‏ وَقِلَّةَ حِیلَتِی‏ وَهَوَانِی عَلَى النَّاسِ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَأَنْتَ رَبِّی إِلَى مَنْ تَکِلُنِی إِلَى بَعِیدٍ یَتَجَهَّمُنِی أَوْ إِلَى عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أَمْرِی إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلَا أُبَالِی وَلَکِنْ عَافِیَتُکَ هِیَ أَوْسَعُ لِی أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ وَصَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ یَنْزِلَ بِی غَضَبُکَ أَوْ یَحِلَّ عَلَیَّ سَخَطُکَ لَکِنْ لَکَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِک»‏

پروردگارا! من شکوه ناتوانی و بی‌پناهی خود و استهزای مردم را نسبت‏ به خویش به درگاه تو می‏آورم، ای مهربانترین مهربان‌ها! تو خدای ناتوانان و پروردگار منی، مرا در این حال به دست که می‏سپاری؟ به دست‏بیگانگانی که با ترشرویی مرا برانند یا دشمنی که سرنوشت مرا بدو سپرده‏ای! خداوندا! اگر تو بر من خشمناک نباشی باکی ندارم، ولی عافیت تو بر من فراخ‌تر و گواراتر است، من به نور ذاتت که همه تاریکی‌ها را روشن کرده و کار دنیا و آخرت را اصلاح می‏کند، پناه می‏برم، از اینکه خشم تو بر من فرود آید یا سخط و غضبت ‏بر من فرو ریزد، ملامت حق توست تا آن گاه که خوشنود شوی و نیرو و قدرتی‏ جز به دست تو نیست.

باغ مزبور تاکستانی بود متعلق به عتبه و شیبه دو تن از بزرگان مکه که خود در آنجا بودند و چون از ماجرا مطلع شدند، به حال آن بزرگوار ترحم کرده و به غلامی که در باغ داشتند و نامش ‏«عِداس‏» و به کیش مسیحیت‏ بود، دستور دادند خوشه انگوری بچیند و برای آن حضرت ببرد.

عداس طبق دستور آن دو، خوشه انگوری چیده و در ظرفی نهاد و برای رسول خدا(ص)آورد، عداس دید چون رسول خدا(ص) خواست دست ‏به طرف انگور دراز کند و خواست دانه‏ای از آن بکند، «بسم الله‏» گفت و نام خدا را بر زبان جاری کرد، عداس با تعجب گفت: این جمله که تو گفتی در میان مردم این سرزمین معمول نیست!

رسول خدا پرسید: تو اهل کدام شهر هستی و آیین تو چیست؟

عداس: من مسیحی مذهب و اهل نینوا هستم!

رسول خدا(ص): از شهر همان مرد شایسته - یعنی - یونس بن متی؟

عداس: یونس بن متی را از کجا می‏شناسی؟

فرمود: او برادر من و پیغمبر خدا بود و من نیز پیغمبر و فرستاده خدایم.

عداس که این سخن را شنید، پیش آمده سر آن حضرت را بوسید و سپس روی پاهای خون‌آلود وی افتاد.

عتبه و شیبه که ناظر این جریان بودند، به یکدیگر گفتند: این مرد غلام ما را از راه به در برد.

و چون عداس به نزد آن دو برگشت از او پرسیدند: چرا سر و دست و پای این مرد را بوسیدی؟

گفت: کاری برای من بهتر از این کار نبود، زیرا این مرد از چیزهایی خبر داد که جز پیغمبران کسی از آن چیزها خبر ندارد.

۹۱/۰۶/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی