آسمان آبی

آسمان آبی

سلام
بر توئی که پا به خلوت ما گذاشته ای ؛
خوش آمدی !
اینجا آسمانِ آبی است .
اینجا آسمان همیشه آبی است ،
نه گرد و غباری و نه دود و خاکستری و نه حتی تکهِ ابریُّ و ...
اینجا آسمانش همیشه آبی است ؛
آبیِ آبیِ آبی ،
برای توئی که دوست داری آسمان را همیشه آبی ببینی .
بیا و نظاره کن آنچه را که تو دوست می داری.
بیا و ببین به شرط آنکه اگر خوشت آمد به دوستانت هم خبر دهی که بیایند و ببینند ؛
در ضمن آیا هیچ می دانستی که برای ما مهم است ؟؟؟!!!
اگر برای خودت هم مهم است نظرت را راجع به آنچه که دیده ای برایمان بنویس .
باز هم بیا و یک سری به ما بزن از دیدن دوباره ات خوشحال می شویم بیا قدمت بروی چشم .
یاعلی

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۰۶ .
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۶ سلام

۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

آید صدای پای او آن عطر روح افزای او
دنیا شده در هر طرف هر لحظه در غوغای او

صحبت از او در هر کجا شد نقل هر کوی و سرا
شد اهل عالم در دعا بیند مگر سیمای او

آید نسیم کوی او پر شد جهان از بوی او
دلها همه شد سوی او خواهد رخ یکتای او

دنیا شده در جستجو از حسن او در گفتگو
شد هر دلی در آرزو بیند قد والای او

گوید از  آن آرام جان هر کس سخن در هر زبان
هر کس کند یک ترجمان از قامت و بالای او

موعود هر آیین و دین او هست و منجی زمین
هر کشور و هر سرزمین دارد تب فردای او

شد منتظر عالم بر او بیند مگر آن خوبرو
دارد به دل یک آرزو افتد مگر در پای او

آید امام مهربان آخر شود بر ما عیان
صد مژده بادا بر جهان بیند رخ زیبای او

ولادت یگانه منجی عالم بشریت قائم آل محمد مبارک باد
۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

۰۱ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وبلاگ گفتگوی دوستانه نوشت:

این غزل زیبا از مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی را به بهانه روز ایراد خطبه جمعه توسط ایشان تقدیم می کنم :
.
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

۱۶ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر