آسمان آبی

آسمان آبی

سلام
بر توئی که پا به خلوت ما گذاشته ای ؛
خوش آمدی !
اینجا آسمانِ آبی است .
اینجا آسمان همیشه آبی است ،
نه گرد و غباری و نه دود و خاکستری و نه حتی تکهِ ابریُّ و ...
اینجا آسمانش همیشه آبی است ؛
آبیِ آبیِ آبی ،
برای توئی که دوست داری آسمان را همیشه آبی ببینی .
بیا و نظاره کن آنچه را که تو دوست می داری.
بیا و ببین به شرط آنکه اگر خوشت آمد به دوستانت هم خبر دهی که بیایند و ببینند ؛
در ضمن آیا هیچ می دانستی که برای ما مهم است ؟؟؟!!!
اگر برای خودت هم مهم است نظرت را راجع به آنچه که دیده ای برایمان بنویس .
باز هم بیا و یک سری به ما بزن از دیدن دوباره ات خوشحال می شویم بیا قدمت بروی چشم .
یاعلی

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۰۶ .
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۶ سلام

۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

 زیدان: بارسلونا موفقیت هایش را مدیون نسل طلایی اش است
من افتخار میکنم که خادم ....
حرف ها ونوشته های جالب در مرد زین الدین زیدان و ایران توصیه میکنم
برید بقیه رو بخونید

۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نقد فیلم ورود آقایان ممنوع!!

خداییش فیلم های خارجی از مال ما

بهتره میگی نه آخه این فیلمه که اینا

ساختن.خدا لعنت کنه مسئولینی

ارشادی که به این فیلمها مجوز میدن

البته نباید گفت ارشاد اسلامی به

قول یکی از دوستان فحشای

اسلامی.موافق نیستید؟

بخونید نظر بدید!!یا علی دلاورا

۱۸ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
 این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!

به گزارش مشرق به نقل از مهر، در خبری دیگر شرکت صهیونیستی موسوم به "دلال" (Dalal) در تولیدات جدید خود که شامل دستمال صورت و دستشویی می شود دست به اقدام توهین آمیزی زده است.

این شرکت صهیونیستی در این اقدام موهن عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" را بر روی دستمالهای تولیدی درج می کند!

تولیدات جدید این شرکت صهیونیستی، واکنش فلسطینیان را در پی داشته و آنان خواستار برچیدن این عبارت مقدس از روی دستمالهای تولیدی شده اند.

۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ضامن آهو

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم

چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ای
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای

پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن

 

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ندایی درونی به او فرمان برخاستن داد و... برخاست. گره نخ از مشبک ضریح سر خورد و جلوی پایش بر زمین افتاد و او شگفت‌زده در خود نگریست که بر پای خود ایستاده است.

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می‌روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.

«أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
مهم نیست که امام رضا(ع) را «آما ریسا» بگوید و همسرش تصحیح کند و او باز هم نتواند اسم امام را درست تلفظ کند. مهم نیست که تازه وارد است و هنوز به خیلی از آداب وارد نیست.
مهم این است که امام رضا(ع)، دست «دانیل لیلیِگارد» سوئدی را گرفته و او را امسال دو بار به زیارت خود کشانده است. دانیل تازه مسلمان از حرم امام رضا(ع) بوی مکه را استشمام می کند و شاید این همان معنی «حج فقرا»یی است که همیشه با زیارت امام رضا(ع) در یادمان زنده می شود.

۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
عکس هایی از ویلای جدید نائومی کمبل مدل معروف سیاهپوست جاماییکایی در جزیره ای در ترکیه که از بالا به شکل چشم جهان بین یکی از نماد های فراماسونری می باشد.
مرژانو - ویلای فراماسونری نائومی کمبل در یک جزیره / عکس
    عکس های بیشت در ادامه مطلب

۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۳:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچه‏‌ها بازى مى‏کردند، ما هم بازى مى‏کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچه‏هاى کلاس اول، زیاد بودند. حالا که فکر مى‏کنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه‏ هاى کلاس اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ‏کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می‏ فهمیدم که چیزهایى را درست نمی‏بینم. بعد‌ها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشم‌هایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان می ‏کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اول مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى‏دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى‏نوشتند، اصلاً نمى‏دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى‏آورد.

دبستانى که من در مشهد می ‏رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه‏ دینى مشهد هم مدرسه‏ى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‏ اى که داشت، در حیاط مدرسه راه می ‏افتاد و چوبى به دستش می‏گرفت و البته گاهى هم بچه‏‌ها را فلک می‏کرد؛ بنده را هم یک‏بار فلک کرد.

ایشان مرد محبوبى بود. در‌‌ همان دوره‏ بچگى هم بنده و شاید همه‏ى بچه‏‌ها به ایشان علاقه‏مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آن‏جا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى می ‏رفتم شهریه‏ برادرم را بدهم، ایشان را می‏دیدم؛ باز هم با‌‌ همان منش و چهره‏ محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلى داشتیم به نام قصاص‏گاه، که بچه‏‌ها در آن‏جا مجازات مى‏شدند؛ بنده هم در همان‏جا یک‏بار قصاص شدم!

آنجا، هم محل مجازات بچه‏‌ها بود، هم نوعى زباله‏ دانى؛ یعنى بچه‏‌ها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوست‏‌هایش را باید در آنجا می‏ریختند. ایشان وقتى در مدرسه راه می ‏رفت، با‌‌ همان لهجه‏ ى کرمانى به بچه‏‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست‌هایش را بریزد قصاص ‏گاه. از آن سال‏‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.

۰۱ مهر ۹۰ ، ۱۰:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر